یکشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۲
داستان کوتاه جوراب

داستان کوتاه جوراب

داستان کوتاه جوراب تلنگری به آنان که تجمل گرا هستند وقتی خواستم زن بگیرم با خودم گفتم باید دختری از خانواده طبقه پایین بگیرم که با دارو ندارم بسازه و توقع زیادی نداشته باشه. واسه …

چه راحت می شود زورگو بود

  چند روز پیش، “یولیا واسیلی اونا” پرستار بچه‌هایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم. به او گفتم: – بنشینید یولیا.می‌دانم که دست و بالتان خالی است، اما رو در …

حکایت های کوتاه و خواندنی

حکایت های آموزنده کوتاه   حکایت اول : عبید زاکانی خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ ی ایرانیان. …

×