داستان کوتاه خیانت نوشته غزل سادات. پ چشمانم را تنگ کردم و هستی را زیر نظر گرفتم. مدام از این سوی سالن به آن طرف می رفت. هر از چند گاهی نیم نگاهی به من …
در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آن جا حضور داشتند بسیار جلب توجه میکردند. بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین میکردند …
آهنگری پس از گذراندن جوانی پرشر و شور، تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد ، به دیگران نیکی کرد اما با تمام پرهیزگاری در زندگیاش اوضاع درست به نظر …
داستان کوتاه آموزنده و تأمل برانگیز تقدیم به شما خوبان و همراهان مجله تصویر زندگی در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهرهاش پیداست اروپایی است، سینی غذایش …
داستان آش نخورده و دهن و سخته در زمانهای دور ، مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می فروخت . شاگرد او پسر خوب و مودبی بود ولیکن کمی خجالتی بود. مرد …
داستان عمو نوروز و ننه سرما از افسانههای نمادین گذار سال کهنه به سال نو است ننه سرما و عمو نوروز شخصیتهای عمو نوروز و ننه سرما در روایتهای کهن و ادبیات شفاهی، …
چند روز پیش، “یولیا واسیلی اونا” پرستار بچههایم را به اتاقم دعوت کردم تا با او تسویه حساب کنم. به او گفتم: – بنشینید یولیا.میدانم که دست و بالتان خالی است، اما رو در …
حکایت های آموزنده کوتاه حکایت اول : عبید زاکانی خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. …
داستان کوتاه : پیش داوری درست حدس زده بودم، میدانستم اگر کلاه کاموایی بر سر بگذارم به پیشداوریهای غلط مردم دامن میزنم، و آنها بازهم معلولیت مرا به حساب تنگدستی و نداریم میگذارند. عصر …
در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه …