جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
×

شأن نزول قرآن

31111

شأن نزول قرآن

شأن نزول،  و به تعبیر دیگر اسباب نزول، یعنی شناختن موقعیت، حادثه و مناسبتی که در آن، آیات نازل شده است . این شناخت، به ما کمک می‌کند که آیات و معارف آنها را بهتر و دقیقتر درک کنیم، انگیزه و حکمت تشریع بعضی از احکام را بدانیم و آیاتی که مفاهیمش کلی است، مصداقهای جزئی و خاص آنها را هم بشناسیم .

دانا ترین قرآن شناس، به این اسباب نزول، امام علی (ع) است که خود فرموده است :

« هیچ آیه‌ای نازل نشده مگر اینکه می‌دانم که درباره‌ی چه کسی، و کجا و کی و به چه مناسبتی نازل شده است . خدای من،  به من  قلبی با ادراک و زبانی گویا بخشیده است .»

گرچه بعضی آیات، اسباب نزول خاصی داشته است، اما پیام و محتوای آیات‌، همگانی و همیشگی است و مخصوص موردی که بدان خاطر نازل شده نیست . مخاطبان قرآن در زمانهای بعد از نزول هم می‌توانند و باید به مفاهیم آیات عمل کنند و خطاب را متوجه خود نیز بدانند. این مقتضای جاودانه بودن قرآن است .
تألیف درباره شأن نزول آیات قرآن از دیرباز مورد توجه دانشمندان علوم قرآنی بوده است .

  در اهمیت‏شناخت اسباب نزول یا شان نزول باید گفت:همان گونه که مى‏دانیم‏قرآن،تدریجى و در مناسبت‏هاى مختلف نازل شده است.بر حسب اقتضا اگرحادثه‏اى پیش مى‏آمد یا مسلمانان دچار مشکلى مى‏شدند،یک یا چند آیه و احیانایک سوره براى رفع مشکل نازل مى‏گردید.پر واضح است که آیات نازل شده در هرمناسبتى،به همان حادثه و مناسبت نظر دارد.پس اگر ابهام یا اشکالى در لفظ یامعناى آیه پدید آید،با شناخت آن حادثه یا پیش آمد،رفع اشکال مى‏کرد.در نتیجه‏براى دانستن معنا و تفسیر کامل هر آیه، باید به شان نزول آن رجوع کرد تا کاملاموضوع روشن شود.پس شان نزول مى‏تواند قرینه‏اى باشد تا دلالت آیه را تکمیل‏کند و بدون آن،دلالت آیه ناقص مى‏ماند.مثلا در مورد آیه ان الصفا و المروه من‏شعائر الله فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما… (۱) اشکال شده است که‏سعى میان دو کوه صفا و مروه در حج و عمره از ارکان است،چرا به لفظ‏«لا جناح‏» (۲) تعبیر شده است؟

معناى ظاهرى آیه چنین است:گناهى نیست که میان آن دو کوه سعى نمایید.این‏عبارت جواز را مى‏رساند نه وجوب را.ولى با مراجعه به شان نزول آیه روشن‏مى‏شود که این عبارت براى رفع توهم گناه آمده است،زیرا پس از صلح حدیبیه درسال ششم هجرى مقرر شد که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و صحابه سال بعد براى انجام مراسم‏عمره به مکه مشرف شوند و در این قرار داد چنین آمده بود که به مدت سه روزمشرکان بت‏هاى خود را از اطراف بیت و هم چنین از روى کوه صفا و مروه بردارند تامسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعى را انجام دهند.پس از گذشت‏سه روز بت‏هابرگردانده شد.برخى از مسلمانان به عللى هنوز مراسم سعى را انجام نداده بودند وبا بازگرداندن بت‏ها،چنین گمان بردند که با وجود بت‏ها،سعى میان صفا و مروه‏گناه است.آیه مذکور نازل شد تا مسلمانان از سعى خوددارى نکنند،زیرا اساساسعى از شعائر الهى است و وجود بت‏ها امر عارضى است و به آن زیان‏نمى‏رساند(۳) . لذا مفهوم این آیه با مراجعه به شان نزول کاملا واضح و روشن مى‏شودو مساله جواز یا وجوب سعى در کار نیست،بلکه صرفا«دفع توهم منع‏»است.

یعنى با وجود بت‏ها منعى از انجام سعى نیست.پس شناخت اسباب نزول نقش‏اساسى در فهم و پى‏بردن به معانى بسیارى از آیات ایفا مى‏کند(۴) .

راه شناخت و پى‏بردن به اسباب نزول بسى دشوار است،زیرا پیشینیان در این‏زمینه مطلب قابل توجهى ثبت و ضبط نکرده‏اند،جز اندکى که کاملا چاره سازنیست.شاید یکى از علل عدم ضبط دقیق این بود که خود به وضع آشنا بودند ودیگر نیازى نمى‏دیدند که معلومات و مشاهدات خود را به عنوان سند براى آینده‏ثبت کنند.بعدها روایاتى در این زمینه فراهم شد که بیش‏تر داراى ضعف سند و غیرقابل اعتماد بوده و احیانا اعمال غرض در کار وجود داشته است.به ویژه در دوران‏تاریک حکومت‏بنى امیه که از روى غرض ورزى،آیات بى‏شمارى با تنظیم شان‏نزول‏هاى ساختگى،طبق دل خواه تفسیر و تاویل شده است.از امام احمد بن حنبل‏در این باره نقل شده:«سه چیز اصل و پایه درستى ندارد:روایاتى که درباره‏جنگ‏هاى صدر اسلام ثبت‏شده،روایاتى که درباره فتنه‏هاى آخر الزمان گفته شده وروایاتى که درباره تفسیر و تاویل قرآن آورده‏اند».امام بدر الدین زرکشى از برخى‏محققین نقل مى‏کند: «مقصود بیش‏ترین روایات در این باره قابل اعتماد نیست،نه‏این که همه آن‏ها قابل اعتماد نباشند» (۵) .معروف‏ترین کسى که در این باره روایاتى‏جمع آورى کرده است،ابو الحسن على بن احمد واحدى نیشابورى(متوفاى ۴۶۸)

است که جلال الدین سیوطى(متوفاى ۹۱۱)بر او خرده گرفته و مى‏گوید که درفراهم کردن روایات ضعیف همت گماشته،صحیح و سقیم را به هم آمیخته وبیش‏تر روایات خود را از طریق کلبى از ابى صالح از ابن عباس آورده است که جداواهى و ضعیف است(۶) … سپس خود سیوطى در این زمینه رساله‏اى نگاشته به نام‏لباب النقول(برگزیده‏هاى منقول)که خود نیز در انتخاب روایات از روایت‏هاى‏ضعیف،مصون نمانده است.مثلا درباره آیه و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خیر للصابرین،و اصبر و ما صبرک الا بالله و لا تحزن علیهم و لا تک فی ضیق‏مما یمکرون،ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون (۷) نوشته است که پیامبر صلى الله علیه و آله‏آن‏گاه که بر سر نعش حمزه ایستاد و او را بدان حالت زار یافت،فرمود:«لامثلن‏بسبعین منهم مکانک،هر آینه با هفتاد نفر از آنان(قریش)همان کنم که با تو کردندبریدن گوش و بینى و پاره کردن شکم‏».آن گاه جبرئیل این آیات را نازل نمود و او را ازاین کار منع کرد(۸) …در حالى که سوره نحل از سوره‏هاى مکى است.سال‏ها پیش ازجنگ احد که در مدینه در سال چهارم هجرت اتفاق افتاد،نازل شده است.به علاوه‏از مقام پیامبر صلى الله علیه و آله که تربیت‏شده آیین اسلام است و هم‏واره عدل و انصاف را درزندگى خود پیش گرفته،کاملا به دور است که چنین اندیشه ناعادلانه‏اى را به خودراه دهد.آرى آیات فوق در مکه موقعى که مسلمانان مورد شکنجه کفار بودند نازل‏شد که هرگز تجاوز نکنید و بهتر است‏شکیبا باشید(۹) .

سبب نزول یا شان نزول

چه فرقى میان این دو عبارت وجود دارد؟بیش‏تر مفسرین فرقى میان این دوقایل نشده‏اند و هر مناسبتى را که ایجاب کرده است آیه یا آیه‏هایى نازل شود،گاه‏سبب نزول و گاه شان نزول گفته‏اند.در صورتى که میان این دو عبارت فرق است،ازاین جهت که شان نزول اعم از سبب نزول است.هر گاه به مناسبت جریانى درباره‏شخص و یا حادثه‏اى،خواه در گذشته یا حال یا آینده و یا درباره فرض احکام،آیه یاآیاتى نازل شود همه این موارد را شان نزول آن آیات مى‏گویند،مثلا مى‏گویند که‏فلان آیه درباره عصمت انبیا یا عصمت ملائکه یا حضرت ابراهیم یا نوح یا آدم نازل‏شده است که تمامى این‏ها را شان نزول آیه مى‏گویند.اما سبب نزول،حادثه یاپیش آمدى است که متعاقب آن،آیه یا آیاتى نازل شده باشد و به عبارت دیگر آن‏پیش آمد باعث و موجب نزول گردیده باشد.لذا سبب،اخص است و شان اعم.

راه یافتن به اسباب نزول

چون اسباب نزول از راه نقل روایت‏به دست مى‏آید و متاسفانه وقایع و حوادث‏در گذشته ضبط نمى‏شد،بنابر این غالب روایات منقول چندان منابع قابل اعتمادى‏نیستند،جز اندکى که بیش‏تر آن‏ها ضعیف السند یا متعارض و متهافت است.

واحدى در اسباب النزول مى‏گوید:«جایز نباشد در اسباب نزول آیات چیزى گفته‏شود،مگر آن که روایت صحیح و قابل اعتمادى در دست‏باشد و از کسانى روایت‏شده باشد که خود شاهد حوادث اتفاق افتاده آن زمان بوده باشند.نه آن که از روى‏حدس و گفته‏هاى بى‏اساس،سخنى گفته باشند».سپس از ابن عباس روایت مى‏کندکه پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود:«از نقل حدیث‏بپرهیزید مگر بدان علم و شناخت صحیح‏داشته باشید،زیرا هر کس بر من و قرآن دروغى ببندد،جاى گاه خود را در آتش‏فراهم ساخته است‏». لذا سلف صالح از هر گونه سخن درباره قرآن خوددارى‏مى‏کردند.محمد بن سیرین مى‏گوید:«از عبیده،یکى از سرشناسان تابعین، درباره‏تفسیر آیه‏اى از قرآن پرسشى نمودم گفت:رفتند کسانى که مى‏دانستند در چه جهت‏قرآن نازل شده است‏».یعنى علم به اسباب النزول داشته‏اند.واحدى مى‏گوید:«دراین زمان بسیارند کسانى که در این زمینه دروغ پردازى‏هاى فراوانى دارند،لذا براى‏رسیدن به حقایق قرآن باید راه احتیاط را پیمود» (۱۰) .سخن امام احمد بن حنبل دراین باره گذشت:«ثلاثه لا اصل لها:المغازی و الفتن و التفسیر».جلال الدین سیوطى،با تمام توانى که در این زمینه‏ها دارد،نتوانسته است‏بیش از ۲۵۰ حدیث مسند،اعم از صحیح و سقیم جمع آورى کند(۱۱) ،ولى خوشبختانه در مکتب اهل بیت علیهم السلام‏روایات فراوانى است که به گونه صحیح از طرق ایشان به دست ما رسیده است و تابه حال بیش از چهار هزار روایت در این زمینه جمع آورى شده است(۱۲) .

منابعى که امروزه در دست داریم و براى دستیابى به اسباب نزول مورد استفاده‏قرار مى‏گیرند تا حدودى قابل اطمینانند.مانند جامع البیان طبرى،الدر المنثورسیوطى،مجمع البیان طبرسى،تبیان شیخ طوسى و علاوه بر آن‏ها کتاب‏هایى نیزبه طور خاص درباره اسباب نزول نگاشته شده است،مانند اسباب النزول واحدى ولباب النقول سیوطى.البته در این نوشته‏ها صحیح و سقیم در هم آمیخته و بایستى باکمال دقت در آن‏ها نگریست.تشخیص درست از نادرست،مخصوصا در مواردتعارض،به یکى از راه‏هاى زیر امکان دارد:

۱- باید سند روایت،به ویژه آخرین کسى که روایت‏به او منتهى مى‏شود مورداطمینان باشد.یعنى یا معصوم باشد یا صحابى مورد اطمینان،مانندعبد الله بن مسعود و ابی بن کعب و ابن عباس که در کار قرآن سر رشته داشته و موردقبول امت‏بوده‏اند.و یا از تابعین عالى قدر باشد،مانند مجاهد،سعید بن جبیر وسعید بن مسیب که هرگز از خود چیزى نمى‏ساختند و انگیزه دروغ پردازى‏نداشته‏اند.

۲- باید تواتر یا استفاضه(کثرت نقل)روایات ثابت‏شده باشد،گر چه با الفاظمختلف ولى مضمونا متحد باشند و در صورت اختلاف در مضمون،قابل جمع‏باشند.در این صورت اطمینان حاصل مى‏شود که خبر مذکور صحیح است،مانندروایاتى که درباره تحویل قبله و اسباب نزول آیات مربوط وارد شده است.

۳- باید روایاتى که درباره سبب نزول آیات وارد شده است،به طور قطعى اشکال‏را حل و ابهام را رفع مى‏کند.که این خود شاهد صدق آن حدیث‏خواهد بود،گر چه ازلحاظ سند به اصطلاح علم الحدیث روایت صحیح یا حسن نباشد.بیش‏تر وقایع‏تاریخى از همین قبیل هستند که با ارتباط دادن چند واقعه تاریخى به صحت‏یک‏جریانى پى مى‏بریم و آن را مى‏پذیریم و گرنه از راه صحت اسناد امکان پذیرش‏نیست.در مورد آیه‏«نسى‏ء»مطلب از همین قرار است.

در سوره توبه آمده است: «انما النسی‏ء زیاده فی الکفر یضل به الذین کفروا یحلونه‏عاما و یحرمونه عاما لیواطؤا عده ما حرم الله فیحلوا ما حرم الله،زین لهم سوء اعمالهم والله لا یهدی القوم الکافرین، (۱۳) نسى‏ء[ جا به جا کردن و تاخیر ماه‏هاى حرام]فزونى در کفر[مشرکان]است که با آن،کافران گم‏راه مى‏شوند.یک سال آن را حلال و سال‏دیگر آن را حرام مى‏کنند تا به مقدار ماه‏هایى که خداوند حرام کرده موافق سازند[وعدد چهار ماه به پندارشان تکمیل گردد]و به این ترتیب آن چه را خدا حرام کرده،حلال گردانند. اعمال زشتشان در نظرشان زیبا جلوه داده شده و خداوند گروه‏کافران را هدایت نمى‏کند».

جنگ در ماه‏هاى حرام ممنوع بود و دلیل آن،براى به وجود آمدن امنیت درمسیر رفت و آمد عرب که از دورترین نقاط جزیره براى حج در سه ماه ذو القعده،ذو الحجه و محرم و در ماه رجب براى اداى عمره به مکه سفر مى‏کردند،بوده است.

ولى زورگویان قبایل عرب هرگاه در آستانه پیروزى بر قبیله دیگر قرار مى‏گرفتند واحیانا یکى از ماه‏هاى حرام پیش مى‏آمد،جاى آن ماه را با ماه دیگر عوض‏مى‏کردند.مثلا مى‏گفتند فعلا ماه رجب را از جاى خود بر مى‏داریم و ماه شعبان راجلو مى‏آوریم و با این توجیه به جنگ خود ادامه مى‏دادند و در احکام الهى و سنت‏جارى تصرف مى‏کردند.این شیوه ناپسند در سال نهم هجرى به کلى ممنوع شد(۱۴) .

بنابر این آن چه در سبب نزول آیه آمده است‏با جملات آیه تطبیق مى‏کند و قرائن وشواهد هم مطلب را تایید مى‏کند و از معناى آیه هم رفع ابهام مى‏کند،گر چه از نظرسند قوى نباشد.موارد دیگر را مى‏توان بر اساس این قاعده تبیین نمود.

حضور ناقل سبب

آیا شرط است ناقل سبب نزول خود شاهد حادثه باشد؟بیش‏تر علما حضورناقل اول سبب نزول را شرط کرده‏اند تا سند روایت از خود واقعه منقطع نباشد،وسند تا وى نیز متصل بوده باشد.واحدى مى‏گوید:«لا یحل القول فی اسباب النزول‏الا بالروایه و السماع ممن شاهدوا التنزیل و وقفوا على الاسباب و بحثوا عن‏علمها» (۱۵) .ولى دیگران علم قطعى ناقل را به سبب نزول کافى مى‏دانند و حضور او رادر حادثه شرط نمى‏دانند.حاکم نیشابورى در علم الحدیث گفته است:«اگرصحابى‏اى که زمان وحى و نزول قرآن را درک کرده است‏بگوید:آیه کذا در حادثه‏کذا نازل شد،این کلام به منزله حدیث مسند است.یعنى حدیث،منقول ازپیامبر صلى الله علیه و آله تلقى مى‏شود» (۱۶) .این قول صحیح‏تر به نظر مى‏رسد،زیرا حضور ناقل بافرض قاطع بودن،عادل بودن و صادق بودن او در گفتار خود،شرط نیست و صرفاوثاقت و درستى و مورد اعتماد بودن او مورد نظر است.به همین دلیل روایات‏منقول از ائمه اطهار علیهم السلام درباره قرآن براى ما اطمینان بخش است و مورد پذیرش‏قرار مى‏گیرد.

شأن نزول اختصاصی

شأن یا اسباب نزول به آن حوادثی گفته می‌شود که حادثه قبل از نزول آیه‌ها رخ داده باشد که زمینه برای نازل شدن آیاتی از قرآن می‌‌شود. اما حوادثی که در رابطه با آیه‌ها بعد از نزول آیه‌ها است یا آیاتی که در مورد مقام و موقعیت برخی می‌باشد شأن نزول به حساب نمی‌آیند و اگر از آنها تعبیر به شأن نزول شود اختصاصی خواهد بود. مانند آیه تطهیر: )اِنَّما یْریدُ‌ اللهُ لیْذْهبَ‌ عنْکُمْ الرِجسَ‌ اَهلَ الْبیتِ‌ وَ‌ یُطَهرَ‌کُمْ‌ تَطْهیراً( (احزاب، ص ۳۴)

در مورد مقام و موقعیت ویژه اهل بیت رسول‌الله‌ (ص) نازل شده است که هم منظور از اهل بیت بر اساس روایات رسول‌الله (ص) افراد خاصی هستند که حضرت فاطمه زهرا (س) و دوازده نفر جانشینان حضرت و هم مقام اختصاصی یعنی عصمت اهل بیت را بیان می‌کند، «عنْ‌ اَمیرِالْمْؤمنینِ (ع) عنْ‌ رَسوُ‌ل اللهِ (ص) اَنَّما نَزَلَتْ‌ فی و فی أخی وَانْبتی وَ تسعْهٌ‌ منْ‌ وُلْدِ‌ إبنیَ‌ الْحْسینِ‌ خاصَّه لَیسَ‌ معنا فیها اَحد غَیرُ‌نا» (نورالثقلین، ج ۴، ص ۲۷۲)؛ «امیرالمؤمنین (ع) از رسول‌الله (ص) نقل می‌کند وقتی آیه تطهیر نازل شد رسول‌الله‌ (ص) مرا و فاطمه (س) و دو فرزندم حسن و حسین را زیر کسا جمع کرد و فرمود اینها اهل بیت (ع) من هستند». وقتی ام سلمه خواست وارد شود؛ حضرت اجازه ندادند در عین حال که از او ستایش کردند. آنگاه فرمودند این آیه در خصوص من و برادرم و دخترم و نه نفر از فرزندان حسین می‌باشد کسی در این خصوصیت با ما همراه نیست.
سیوطی از ابوسعید خدری نقل می‌کند که وقتی این آیه نازل شد رسول‌الله (ص) فاطمه و حسن و حسین و علی (ع) را گرد آورد و بر روی آنها پوششی قرار داد، آنگاه فرمود: هؤلاءِ‌ اهل بیتی، اینها اهل بیت من هستند وقتی ام سلمه سؤال کرد من هم با آنها هستم؟ فرمود: تو مقام خاص خودت را داری از او ستایش کرد حضرت وی را شریک مقام اهل بیت قرار نداد. (در المنثور، ج ۵، ص ۱۹۸)

و مانند آیه: )اَطیعْوا اللهَ‌ وَ‌ اَطیعْوا الرَ‌سولَ وَ اُولوُ‌الأمرِ منْکُمْ‌( (نساء، ۵۹)؛ «از خدا و رسول و صاحبان ولایت از خود آنان پیروی نمایید».

منظور از اولوالامر صاحبان ولایت افراد خاص چون اهل بیت عصمت می‌باشد. که از مقام والای عصمت بهر‌ه‌مندند. نه همه افرادی که والی به حساب می‌آیند. زیرا امر به اطاعت مطلق نموده است. و اطاعت مطلق و بدون قید و شرط از غیر معصوم روا نیست. زیرا غیرمعصوم دچار لغزش است نمی‌توان سیره او را فراگیر معتبر دانست. روایات منظور از اولوالامر را بیان می‌کنند: «عنْ‌ الباقر (ع): )یا اَیُّها الَّذینَ‌ آمنوُ‌ا اَطیعوُ‌ا اللهَ وَ‌ اَطیعوُ‌ا الرّ‌سولَ وَ اُولوُ‌ الْاَمرِ منْکُمْ‌(، اِیانا عنّی خاصَّهً‌». (نورالثقلین، ج ۱، ص ۴۹۷)
تنها منظور آیه ما هستیم. که امام (ع) نمی‌خواهد معنا کند زیرا از لحاظ لغت اولوالامر یعنی صاحبان ولایت، فراگیر است لیکن وقتی افراد خاص منظور باشد روایت مقصود آیه را تبیین می‌کند نه این که مفهوم واژه را بیان کند که روایات به این مضمون فراوان است.

 منابع:

۱ – بقره ۲:۱۵۸.

۲ – جناح معرب گناه است.

۳ – ر.ک:تفسیر عیاشى،ج ۱،ص ۷۰.

۴ – ر.ک:التمهید،ج ۱،ص ۲۴۳ به بعد.

۵ – البرهان،ج ۲،ص ۱۵۶.

۶ – ر.ک:لباب النقول در حاشیه جلالین،ج ۱،ص ۱۱.

۷ – نحل ۱۶:۱۲۸-۱۲۶.

 نویسنده: محمد جهانشاهی

این مطلب مفید بود ؟
بدمتوسطخوبخیلی خوبعالی
( تعداد رای دهنده 2, میانگین امتیاز: 3,00 از 5)
Loading...