جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳
×

بیوگرافی امیر کاظمی + عکس

بیوگرافی امیر کاظمی - عکس امیر کاظمی - عکس مهتاب محسنی

بیوگرافی امیر کاظمی + عکس

 

امیر کاظمی بازیگر جوان وضعیت سفید این شب ها در سریال شبکه سه سیما به نام شمعدونی ایفای نقش می نماید . امیر کاظمی همسر دارد و متاهل است. ایشان با مهتاب محسنی ازدواج نموده اند .

در سریال شمعدونی امیر کاظمی پسر خانواده هوشنگ است که در زندگی دچار مشکلاتی شده است. سعید هر بار یک کار را انتخاب و بعد از مدتی آن را ترک می کند. به همین دلیل در این سریال سعید بیشتر دچار اختلالات شخصیتی است .

 

تولد ۱۹ آبان ماه سال ۱۳۶۹

فعالیت : از سال ۱۳۸۵ تاکنون

بیوگرافی امیر کاظمی بازیگر جوان

 

زندگی

امیر کاظمی متولد ۱۹ آبان ماه سال ۱۳۶۹ در بیمارستان تهران کلینیک است. پدرش اصالتا تهرانی و مادرش اصالاتا آلمانی است. خانواده مادرش در مونیخ و کلن آلمان زندگی می کنند . یک برادر کوچکتر از خود با نام آرش دارد. امیر در زمینه موسیقی هم فعالیت می کند و پیانو ، کیبورد و پرکاشن را به صورت حرفه ای می نوازد و در ورزش نیز شنا و اسکیت را به صورت حرفه ای دنبال می کند و زمانی جزو تیم ملی اسکیت بوده است . کاظمی به کارهای ژورنالیستی نیز علاقه بسیار دارد و چند سالی در مجلات مختلف و سایت سینمای ما فعالیت خبری می کرده است. امیر کاظمی فعالیت خود را در سینما از سال ۱۳۸۵ با حضور در فیلم کوتاه دوئت به کارگردانی حسین مروتی آغاز کرد و سابقه حضور در ۱۰ فیلم کوتاه دیگر را هم دارد. امیر کاظمی فعالیت حرفه ای خود در تلویزیون را با حضور به عنوان بازیگر مهمان در اپیزود پایانی سریال ” کتاب فروشی هدهد” به کارگردانی مرضیه برومند آغاز کرد و با حضور در یکی از نقش های اصلی سریال ” همه بچه های من ” (مرضیه برومند) ادامه داد. امیر کاظمی جدیدا بازی در فیلم سینمایی ” برندگان ” به کارگردانی بیژن بیرنگ و مهران رسام را به پایان رسانده است. این فیلم که فیلمبرداری آن یک ماه به طول انجامید تقریبا فیلمی جاده ای محسوب می شود و در شهرهای تهران ، اصفهان و شیراز فیلمبرداری شده است. امیر کاظمی در این مدت تنها یادداشتی برای مجله ” زندگی ایده آل” نوشته است که بخشی از آن را که در آخرین شماره این مجله چاپ شده است را در اختیارتان می گذاریم:

 

ماجرای فسنجان چپه شده!

فکرش را بکن ! یک شب بخوابی و صبح با صدای زنگ موبایل همیشه خاموشت ( که هنوز هم نفهمیدم آن شب چه جوری روشن شد ! ) از خواب بیدار بشی و ببینی کارگردان محبوب فیلم ها و سریال های دوران کودکیت به تو پیشنهاد بازی در یکی از نقش های اصلی سریال جدیدش را می دهد!

روز هفتم شهریور ماه سال هشتاد و هفت برای من چنین روزی بود که اصلا نفهمیدم چه طور شب شد و امیدوارم همه شما چنین روزهای خوبی را تجربه کنید . دیدار مجدد با مرضیه برومند و بستن قرارداد برای بازی در سریال « همه بچه های من » اتفاقی بود که ظرف چند ساعت افتاد و آغازی شد برای طی کردن یک راه طولانی و یاد گرفتن تجربه حرفه ای از کسانی که شاید دو برابر سن من فقط تجربه کار در سینما و تلویزیون دارند 

روزی که من برای حضور در پروژه هفتاد قسمتی « همه بچه های من » ( که بعدا به دلیل حجم بالای کار به ۴۲ قسمت تقلیل پیدا کرد ) قرارداد بستم ، تنها چند روز تا آغاز فیلمبرداری فرصت باقی بود که روزها درگیر کار عکاسی سریال ( همان عکس هایی که در تیتراژ و محیط خانه میبینید) و تستهای گریم و لباس بودیم ، بعد از ظهرها هم درگیر کارهای دفترم بودم و تنها شبها فرصتی بود برای تمرین و درآوردن نقش پویا .

شاید الان خیلی ها بخندند اگر بنویسم برای درآوردن نقش پویا در اپیزودهای پایانی سریال به نسبت قسمتهای اول بنا به نوع قصه و تغییرات شخصیت ، چندین کیلو وزن اضافه کردم و این قضیه با قیاس تصویری کاملا محسوس است ! شاید برای خیلی ها عجیب باشد ، اگر بنویسم حتی روی راه رفتن و نوع گویش کلمات پویا در هر اپیزود به صورت دقیق کار شده . پویا در هر قسمت از سریال ( به تناسب موقعیت پیش آمده برای شخصیت ) تغییر حالت فیزیکی و روحی میدهد و این مسئله امری طبیعی در متد های بازیگری رایج در دنیاست و شاید تنها برای بخشی از کارگردانان و بازیگران عجیب باشد که بنا بر شرایط مالی و یا تولید فشرده ، فیلمنامه صبح روز فیلمبرداری به دستشان میرسد و طبیعتا انتظار تغییر شرایط نقش برای بازیگر و داشتن یک دکوپاژ حرفه ای از کارگردان نمی رود .

 

پیشنهاد همسر دستیار کارگردان به امیر کاظمی!

داستان بازیگر شدن او بسیار عجیب است؛ این را زمانی متوجه خواهید شد که این گفت‌وگو را بخوانید. خیلی‌ها معتقدند، تا چند سال دیگر او تبدیل به یکی از سوپراستارهای سینمای ایران ‌می‌شود؛ آیا «امیر کاظمی» یا «شهروز» سریال وضعیت سفید، نجات‌دهنده گیشه سینماهای ایران خواهد شد؟

او همان شهروزِ بچه پررو، یک‌دنده و به‌نظر خودش عقل کل سریال این شب‌های تلویزیون «وضعیت سفید» است. علاوه بر این‌که امیر کاظمی با «وضعیت سفید» روی آنتن شبکه ۳ است، در سریال «سایه روشن» آرش معیریان در شبکه ۵ نیز ایفای نقش می‌کند و برای این‌که بیشتر با او آشنا شوید، فلش بکی به سریال «همه بچه‌های من» بزنید تا بدانید او ‌همان «پویا»ی‌ دوست‌داشتنی سریال مرضیه برومند است. با امیر کاظمی که خودش روزی خبرنگار بوده و توانسته با کاراکتر «شهروز» سر‌‌ها را به سمت خود بچرخاند، درباره همه چیز حرف زدیم، از جمله چگونه بازیگر شدن.

 

بچه ۴ ساله در تئاتر شهر!

قبل از این‌که وارد سینما‌ شوم، این‌طوری نبود که خیلی از این دنیا دور باشم، به این دلیل که خانواده‌ام به‌شدت به فیلم و سینما علاقه‌مند بودند و می‌توانستی تمام فیلم‌های روز دنیا را در خانه ما پیدا کنی. ۵-۴ ساله بودم که ‌پدر و مادرم من را همراه خودشان به جشنواره‌های مختلف سینمایی و تئاتری می‌بردند،یعنی همان روزهایی که باید ‌بازی می‌کردم، بغل پدر و مادرم در سینما و تئاتر شهر بودم! من چه می‌دانستم «مکبث» چیست؟ ۷ سالم بود که ‌مادربزرگم با ما زندگی می‌کرد، مادربزرگم را به همراه دوستانش می‌نشاندم دمِ در و وقتی سبزی پاک می‌کردند، شروع می‌کردم برای‌شان نمایش عروسکی اجرا کردن! خدا بیامرزد مادربزرگم همیشه خیلی تشویقم می‌کرد، من هم از این اتفاقات خوشحال می‌شدم و دوست داشتم چیزی را خلق کنم. وقتی با پدر و مادرم به تئاتر می‌رفتیم، دوست داشتم بازی کنم، همیشه به مادرم می‌گفتم «مامان، نمی‌شه بری صحبت کنی منم بازی کنم؟!» این بازی کردن برایم خیلی جالب بود؛ باورتان نمی‌شود اما در خانه برای خودم اسلوموشن راه می‌رفتم، تیر می‌خوردم، می‌افتادم روی زمین، تیراندازی می‌کردم، مونولوگ می‌گفتم و…!

بیوگرافی امیر کاظمی - عکس امیر کاظمی - عکس مهتاب محسنی

بیوگرافی امیر کاظمی

 

در ۸ سالگی تنهایی رفتم سینما

لطف بزرگی که خانواده‌ام به من کرد، این بود که از اول آزادم گذاشتند؛ یادم هست ۸ سالم بود که برای دیدن فیلم «میکس» داریوش مهرجویی از خانه‌مان که آن زمان امیرآباد بود سوار تاکسی شدم رفتم سینما فلسطین؛ نمی‌دانید مردم چه صفی ‌برای دیدن این فیلم کشیده بودند، آنقدر که کلی پلیس آمده بودند تا نظم خیابان‌ به‌هم نریزد! وقتی نوبت من ‌شد بلیت بخرم، آنقدر پیشخوان گیشه سینما برایم بلند بود که مجبور شدم بدون این‌که کسی که پشت گیشه نشسته را ببینم، دستم را به هر زحمتی هست به پیشخوان برسانم، پول بلیت را بدهم و بروم داخل سالن! برنامه جشنواره را از صاحب گیشه ‌گرفتم، ‌گفتم آقا در فیلم «میکس» چه کسی بازی کرده؟ طرف گفت «خسرو شکیبایی.» من هم که دیوانه خسرو شکیبایی بودم، آنقدر که به پدرم گفته بودم یک پالتو شبیه پالتویی که ایشان تنش می‌کرد برایم بخرد تا شبیه او شوم!  یک صحنه از سینما فلسطین همان روز یادم هست که داشتم از ازدحام جمعیت و لگدهایی که می‌خوردم خفه می‌شدم تا این‌که یک جوانمرد از زمین بلندم کرد، گذاشت روی شانه‌هایش و به من گفت «بچه جون پدر و مادرت کجا هستند؟» من هم گفتم تنها آمده‌ام، می‌خواهم فیلم «میکس» را ببینم. جالب این‌که به هر زحمتی بود رفتم داخل سالن اما هیچ‌چیز از فیلم نمی‌فهمیدم، فقط آدم‌هایی را می‌دیدم که دست می‌زنند، شعر می‌خوانند و‌…! با این‌که هیچ‌چیز از آن فیلم نفهمیدم اما باز هم از سینما خوشم می‌آمد!

 

شانسی بازیگر شدم!

یک روز قرار بود با «مرضیه برومند» سر صحنه سریال «کتاب‌فروشی هُدهُد»مصاحبه کنم. یک مقدار که از مصاحبه‌مان گذشت، دید دارم سوال‌های خوب و تخصصی از او می‌پرسم، خب چنین کاری از یک بچه ۱۵-۱۴ ساله بعید است! آخر مصاحبه خانم برومند گفت:« آفرین، فکر نمی‌کردم اینقدر خوب مصاحبه ‌‌کنی.» ۲ روز بعد خانم برومند به من زنگ زد و گفت: «امیر جان بیا سر صحنه می‌خواهم دوباره با هم مصاحبه کنیم

رفتم سر صحنه و ایشان به من گفت: «امیر جان دروغ گفتم بهت، نمی‌خواهم با هم مصاحبه کنیم، واقعیت این است که یکی از بازیگران ما که قرار بود نقش «سهیل اسپیلبرگ» را بازی کند، امروز نیامده و تو باید این کار را انجام دهی!» فکر کنید من صبح به هوای مصاحبه از خانه آمده‌ام بیرون اما الان ۲ صفحه دیالوگ دستم است و باید برای بازی کردن روبه‌روی دوربین مرضیه برومند خیلی سریع آماده شوم! ۳ دقیقه‌ای متن را خواندم و به خانم برومند گفتم: «من آماده‌ام!» صحنه را گرفتیم و خانم برومند به ‌همان برداشت اول رضایت داد! بعد خانم برومند آمد کنارم گفت: «تو کلاس بازیگری رفتی؟» گفتم نه، گفت: «خیلی خوب بازی کردی!» از منشی صحنه تا دستیارها همه از این اتفاق تعجب کرده بودند. خانم برومند به من گفت: «اگر کلاس بازیگری نرفتی، نرو، چون خرابت می‌کند!»می‌دانستم با یک سکانس بازی کردن، اتفاق ویژه‌ای‌ در بازیگری برایم نخواهد افتاد اما بالاخره نمی‌توانیم کتمان کنیم که بسیاری از خاطرات دوران کودکی ما با کارهای مرضیه برومند رقم خورده؛ «مدرسه موش‌ها»، «خانه مادر بزرگه»، «تهران ۱۱»، «هتل» و

 

برای شهروز غصه می‌خوردم!

سر «وضعیت سفید» حمید نعمت‌الله از من خواست برای نقش «شهروز» صداسازی کنم، بنابراین تصمیم گرفتیم برای این کاراکتر صدای زیری درنظر بگیریم، بنابراین مجبور بودم این کار را انجام بدهم درحالی‌که این صدا تمسخرآمیز هم نباشد! شخصیت «شهروز» یک پسر بچه‌ پررو‌ست که تمام فکر و ذکرش خارج است اما خارجی که فقط درباره‌اش چیزهایی شنیده و هیچ‌چیزی راجع به آن نمی‌داند! اصلا نمی‌داند خارج کجاست، هدفش از خارج رفتن هم، فقط سربازی نرفتن است!

 

وقتی از خوشحالی دیوانه شدم

گلاره عباسی از دفتر خانم برومند با من تماس گرفت و گفت: «آقای کاظمی خانم برومند می‌خواهند شما را در دفترشان ببینند.» رفتم و خانم برومند آمد داخل اتاق، لبخندی زد و گفت: «آفرین بزرگ شدی،»  به بقیه هم گفت خودشه و رفت بیرون. گفتم خانم برومند نمی‌خواهم بازی کنم، در همین گیرودار «رامین ناصر‌نصیر» دستم را گرفت و گفت، امیر جان این صفحه را بخوان، بعد بردنم در اتاق دورخوانی دیدم «علیرضا خمسه»، «مهرانه مهین ترابی»، «امیرحسین صدیق» و… در حال تمرین هستند و من هم قرار است نقش «پویا» را در «همه بچه‌های من» بازی کنم! گفتم امیر چی بهتر از این می‌خواهی؟ این همه بازیگر خوب، تو هم که یک نقش خوب و اصلی در این کار داری. برای قرارداد  در «همه بچه‌های من» ماهانه ۷۰۰ هزار تومان دستمزد برایم درنظر گرفتند! خودم فکر می‌کردم حداکثر ۲۰۰ هزارتومان به من بدهند! داشتم از خوشحالی دیوانه می‌شدم! آنقدر شوکه شده بودم که وقتی از دفتر خانم برومند در خیابان دروس بیرون آمدم، ساعت ۹ شب بود و از همانجا با ۲ تا گونی فیلمنامه تا میدان انقلاب پیاده رفتم!

 

امیر را نخواستم، شهروز را خواستم

همسر آقای رضا بختیاری دستیار حمید نعمت‌الله من را در «همه بچه‌های من» دیده بود و پیشنهاد کرده بود در «وضعیت سفید» برای نقش امیر از من استفاده کنند؛ زمانی که برای صحبت به دفتر آقای نعمت‌الله رفتم، هیچ بازیگر دیگری برای این‌ کار قرارداد نبسته بود. ۵-۴ هفته مداوم با آقای نعمت‌الله درباره کلیت کار صحبت و بحث می‌کردیم، وقتی برای نخستین بار آقای نعمت‌الله فیلمنامه را به من داد، گفت: «برو دیالوگ‌های «امیر» را بخوان.» آن زمان «امیر» نقش خشک‌تری نسبت به امروز داشت که «یونس غزالی» بازیش کرده. همین‌طوری که فیلمنامه را می‌خواندم، نقش «شهروز» را خیلی بیشتر دوست داشتم چون دیوانگی خاصی داشت، او هیچ‌کس از اهالی باغ را آدم حساب نمی‌کند و بقیه هم او را آدم حساب نمی‌کنند! همیشه مدعی است از همه بیشتر می‌فهمد، در حالی‌که همه می‌دانند اصلا نمی‌فهمد! فکر می‌کردم «امیرحسین رستمی» قرار است «شهروز» را بازی کند و واقعا غصه‌ام گرفته بود! وقتی با آقای نعمت‌الله داشتیم راجع به کاراکتر «امیر» حرف می‌زدیم، یک جایی انگار فهمید من این نقش را دوست ندارم، آنجا به آقای نعمت‌الله گفتم من «شهروز» را دوست دارم و ایشان هم قبول کرد این نقش را من بازی کنم.

بیوگرافی امیر کاظمی - عکس امیر کاظمی - عکس مهتاب محسنی

بیوگرافی امیر کاظمی+ عکس

توجه دقت کنین

آلبوم عکس های امیر کاظمی و همسرش مهتاب محسنی

 

مصاحبه با امیر کاظمی و همسرش مهتاب محسنی

فرقی نمی کنه، اهل کجا و چه کاره باشی، فرقی نمی کنه کوچیک باشی یا بزرگ، پیر باشی یا جوون، وقتی با چیزهای کوچیک خودت رو خوشبخت بدونی یعنی همه چیز داری. وقتی می تونی با همه چیزهای کوچیکی که داری، با کمترین امکانات احساس پیروزی کنی یعنی این که خوشبختی. خوشبختی یعنی لمس همین چیزهای کوچیکی که شاید تو نگاه خیلی ها هیچ به نظر بیاد! همه این حرفها را می شُد از لا به لای صحبت های امیر کاظمی و همسرش مهتاب احساس کرد. آنها در سن پایین ازدواج کردند و با همین چیزهای کوچیک با همه وجودشون خوشبختی را باور دارند. حالا چی شد که خواستیم با امیر و مهتاب حرف بزنیم. ازدواج زود این دو نفر و اجرای برنامه «مثبت من» به اتفاق هم، برنامه تازه ای که در حال ساخت آن هستند و… بهانه ای بود برای این گفتگو، انجام این مصاحبه وسط خونه جدیدی که هنوز جابه جایی اسباب کشی اون کامل نشده، با کلی خرت و پرت و وسایلی که هنوز سر جای خودش چیده نشده البته با صمیمیت بی نظیر مهتاب و امیر می تونه جذاب و خوندنی باشه!!

 

بیوگرافی امیر کاظمی - عکس امیر کاظمی - عکس مهتاب محسنی

بیوگرافی امیر کاظمی+ عکس

 

 

خُب به سلامتی انگار اسباب کشی به منزل جدید هم تموم شد؟

نه بابا کجا تموم شد، دارید خودتون می بینید که هنوز خیلی از وسایل رو نچیدیم، تازه امروز می خوان بیان یخچال و ماشین لباسشویی رو نصب کنند. همه اسباب کشی را خودمون دو تایی انجام دادیم. باورتون میشه، امروز از خستگی واقعا توان نداشتیم اما این گفتگو با این مضمون برامون جذابیت داشت. واقعا اسباب کشی کار بی نهایت سختی است. از دوست خوبم «حسین مولایی» که ماشینش(وانت) را در اختیار ما گذاشت خیلی ممنونم، خیلی اذیتش کردیم برای همین الان دیگه جواب تلفن مون را نمی ده(با خنده)

آقای کاظمی چرا این قدر زود ازدواج کردی؟

به نظر شما مگه زود ازدواج کردم؟؟

نه اما فکر می کنم توی این سن و در ۲۴ سالگی برای تو و مهتاب زود بود؟

وقتی آدم مورد نظرت را پیدا کنی و با اون خوشبخت باشی یعنی این که درست انتخاب کردی و اون وقته که یک لحظه تاخیر هم جایز نیست، باید زود دست بجنبونی(با خنده)! برای من همین طوری بود با این که من اصلا فکرش را نمی کردم که توی این سن ازدواج کنم اما وقتی قراره که یک اتفاقی بیفته تو نمی تونی جلوی اون اتفاق رو بگیری، برای من و مهتاب هم همین طوری بود، این قدر همه چیز درست و سر جای خودش اتفاق افتاد که تا چشم باز کردیم دیدیم همه چیز تمام شده و الکی الکی شدم مَرد خانواده.

تا جایی که خبر داریم شما دو نفر مراسم عروسی هم نگرفتید چرا؟

به نظرم این درست ترین کاری بود که من و مهتاب انجام دادیم، همه حرف من اینه که اگه قراره کاری را انجام بدیم باید انجامش بدیم و به درست ترین شکل ممکن هم انجامش بدیم، از دید من و مهتاب، گرفتن عروسی کار جالبی نبود، آره عروسی نگرفتیم برای این که با خودمون گفتیم خرج عروسی را صرف خرید خونه و پس انداز کنیم، خُب قبل از ازدواج و در دوران نامزدی مون من واقعا آدم ولخرجی بودم و هر درآمدی را که از کارم داشتم تا ریال آخرش خرج می کردم. اما حالا قضیه کاملا فرق کرده، مسئولیت یک زندگی روی دوش من افتاده. ما مراسم عروسی نگرفیتیم تا اون پول را برای یک کار دیگه صرف کنیم.

 

بیوگرافی امیر کاظمی - عکس امیر کاظمی - عکس مهتاب محسنی

بیوگرافی امیر کاظمی+ عکس

 

گفتی که مراسم ازدواج و عقدتون خیلی ساده برگزار شده، می شه برام بگی که هزینه این مراسم برای امیر کاظمی چقدر تمام شد؟

شاید باورش برای کسانی که این گفتگو را می خوانند سخت باشد اما کل خرج مراسم برای من چیزی نزدیک به ۳۰۰ هزار تومان شد، خیلی ساده تر از اون چیزی که حتی خودم تصور می کردم، صادقانه اگر بگویم حتی مهتاب هم توقع زیادی نداشت، دو تایی با هم رفتیم و ۲ تا حلقه نقره خریدیم. با این که شاید از جانب خانواده ها هم خیلی در فشار بودیم که یک حلقه طلا، اما همین حلقه های نقره برای من و مهتاب اولین خرید مشترک زندگی بود البته پر از خاطرات شیرین شد، حتی توی سفر امسال شمال مهتاب همین حلقه نقره ای رو که شاید ارزش چندانی هم نداره گم کرد و ما از یک شهری به همون شهر مقصد برگشتیم و حلقه مهتاب را پیدا کردیم. چیزی که برات عزیز باشه هیچ وقت گُم نمی شه، برای همینه که می گم در عین سادگی هم می شه کاری کرد که احساس رضایت کنی. هزینه محضر و عاقد و دسته گل هم روی همین ۳۰۰ هزار تومن حساب شد.

مهتاب، همسرت راست می گه؟! تو دلت نمی خواست که مثلا یک حلقه گرون دستت کنی؟

نه! واقعا دلم نمی خواست، به قول تو یه حلقه گرون چند میلیون تومانی هم دستم کردم، چه اتفاقی می افتاد، وقتی من امیر را دارم یعنی همه دنیا را دارم، مراسم عروسی نگرفتیم، خُب الان اتفاقی افتاد؟ نه! مهم اینه که کنار کسی که دوستش داری احساس رضایت و خوشبختی کنی، باورت بشه که با هیچی هم می شه خوشبخت بود. گرفتن مراسم عروسی پر هزینه و مجلل که می شه عین اسراف، می شه عین ولخرجی، آخه چرا؟؟ باور کنید همه کسانی که مراسم عروسی پرهزینه و مجلل گرفتند و هزار و یک خرج اضافه هم داشتند حتی یک بار هم فیلم عروسی خودشون را کامل و با حوصله نگاه نکردند. وقتی می شه با هیچی هم خوشبخت بود پس چرا نباید این کار را کرد.

خیلی دلم می خواد بدونم شما دو نفر چطوری با هم دیگه آشنا شدید و امیر در تو چه چیزی دید که احساس کرد نیمه گمشده زندگی اش تویی؟

امیر: می شه این سوال را من جواب بدم. هرگز روز اولی که مهتاب را دیدم، فراموش نمی کنم، حتی وقتی از مهتاب هم خواستگاری کردم بهش گفتم که چطوری عاشقت شدم و حتی پلان به پلان اون روز را هم براش تعریف کردم و حالا یک بار دیگه برای شما هم تعریف می کنم، روز اولی که مهتاب را دیدم وسط حیاط دانشگاه تهران روی زمین نشسته بود و خیلی راحت و خودمونی داشت قورمه سبزی می خورد، اونم چه خوردنی که نصفی از همکلاسی هاش کنارش نشستن و به هیچکسی حتی یک لقمه هم تعارف نکرد. وای هنوز هم، او صحنه و با یادآوری اون روز حالم عوض می شه، توی اون لحظه این قدر حالم دگرگون شد و تو یک نگاه عاشق شدم که هم حرف زدن یادم رفت هم این که اون روز از انقلاب تا شهرک غرب را پیاده رفتم. این اتفاق ساده تمام زندگی من را عوض کرد و دو سال من تحمل کردم برای رسیدن به مهتاب.

 

بیوگرافی امیر کاظمی - عکس امیر کاظمی - عکس مهتاب محسنی

بیوگرافی امیر کاظمی+ عکس

 

مهتاب از کدوم یکی از کارهای همسرت بیشتر از بقیه حرص می خوری؟

مهربونی کردن بیش از حدش به آدمها. من اصلا مخالف مهربونی کردن و خوبی نیستم اما معتقدم باید به کسانی مهربونی کرد که لااقل لایق اون مهربونی باشند، امیر خیلی خوبه، نه تنها خودش همه اعضای خانواده اش این طوری هستند، به خصوص پدرش و فکر می کنم امیر هم به پدرش رفته، پدر امیر آدمی است که اگر کسی در حقش بدی هم بکنه باز هم به اون آدم، خوبی می کنه و امیر هم درست مثل پدرش می مونه، واقعا بلد نیست بدی کنه برای همین بعضی وقت ها از این کار امیر و این که زیادی نسبت به آدم های اطرافش، مهربونی افراطی می کنه حرص می خورم.

توی این مدت آشنایی تون و جدی شدن مسئله ازدواج تون اولین قهر و بحث که با هم دیگه کردید کی بوده و سر چی؟

امیر که اصلا بلد نیست قهر کنه و من هم اگر بلد باشم که نیستم نمی تونم با کسی قهر کنم، اصلا فلسفه و مفهوم قهر را نمی فهمم و نمی دونم چرا باید با کسی قهر کرد. یکی از نکاتی که من و امیر در اون تفاهم کامل داریم اینه که درباره هر چیزی با هم دیگه مشورت می کنیم و اگر مسئله ای هم اتفاق بیفته درباره اون حرف می زنیم، نه این که با همدیگه بحث و قهر کنیم، به نوعی کارهامون و دلایل مون رو به شور می ذاریم و برای هم حُرمت و احترام زیادی قائلم هستیم و تا به امروز هم نه دعوا کردیم، نه بحث و قهر!!

مهتاب، خوشبختی را تعریف کن؟

خوشبختی یعنی امیر، خوشبختی یعنی لمس همین چیزهای کوچیکی که شاید تو نگاه خیلی ها به نظر نیاد.

خوشبختی یعنی وقتی اراده کنی باید هدفت را به دست بیاری، خوشبختی یعنی همون چیزی که آرزوش را داشتی و نمی دونستی کیه و چطوری به دستت رسیده و بی هیچ برنامه ای سر و کله اش توی زندگی ات پیدا شده، خوشبختی یعنی کسی که باهاش به آرامش برسی.

امیر: خوشبختی یعنی از شرایطی که داری حتی اگر بد، راضی باشی و لذت ببری خوشبختی یعنی برای طرف مقابلت از جونت مایه بذاری و کاری کنی که اون آدم بی نهایت خوشحال باشه و کاری کنی که به خاطر اون زندگی کنی.

امیر و مهتاب: نمی دونیم چرا امروز باید این گفتگو وسط این اسباب کشی و این چیدمان خونه انجام بشه، اما مطمئنیم که دیگه تکرار نمی شه، امروز این اتفاق برای من و امیر تبدیل شد به یک خاطره فراموش نشدنی که امکان نداره دیگه تکرار بشه، با این که هردوی ما خیلی خسته بودیم اما حسابی حال مون رو عوض کردید، خیلی خیلی ممنون. برای همه دختر و پسرهایی که می خوان ازدواج کنند، یک دنیا آرامش و روزگاری خوش را آرزومندیم.

 

بیوگرافی ها/art-news.ir

این مطلب مفید بود ؟
بدمتوسطخوبخیلی خوبعالی
( تعداد رای دهنده 45, میانگین امتیاز: 4,53 از 5)
Loading...