پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
×

وقتی پیشنهاد طلاق می شنوید

طلاق

اگر شریک زندگی‌تان همین امروز گزینه طلاق و جدایی را روی میز بگذارد، چه واکنشی نشان می‌دهید؟

رابطه‌ای که بهترین سال‌های عمرتان را برایش خرج کرده‌اید، به بن‌بست رسیده؟ حتی اگر شما دیوار بن‌بست این رابطه را مقابل‌تان نبینید، همسرتان از تمام شدن کار زندگی‌تان خبر می‌دهد و می‌خواهد در اولین فرصت، چمدانش را بردارد و راهش را از شما جدا کند؟ چه زنگ خطر این اتفاق را قبلا شنیده باشید و چه از وارد شدن به چنین بحرانی بی‌خبر باشید، شنیدن پیشنهاد طلاق می‌تواند آرامش‌تان را به هم بریزد و برای بیرون آمدن از این بحران راه‌های نادرستی مثل پنج راهی که هرایر دانلیان، روانشناس و رفتار درمانگر در ادامه مطرح کرده است را به ذهن‌تان بیاورد؛ راه‌هایی که پیشنهاد می‌کنیم را بخوانید و برای حل مسئله سراغ‌شان نروید.

 

التماس می‌کنید؟

التماس می‌کنم نرو! بدون تو نمی‌توانم زندگی کنم؛ به پایت می‌افتم؛ فقط کنارم بمان!

 

وقتی التماس می‌کنید…

التماس‌کننده‌ها همیشه از یک گروه نیستند. آنها گاهی در جمع افرادی منطقی جا می‌گیرند که منافع‌شان در جدا نشدن است. کسی که می‌داند بعد از جدایی زندگی بهتری در انتظارش نیست و می‌خواهد رابطه را نگه دارد، به هر دری می‌زند و یکی از این درها، التماس کردن است. اما این افراد همیشه در این گروه جا نمی‌گیرند. گاهی اعتماد به نفس پایین است که به فرد اجازه می‌دهد خودش را بشکند و به پای فرد مقابل بیفتد و گاهی هم اعتماد به نفس شکست او پایین است؛ یعنی به هیچ قیمتی در هیچ رقابت یا مبارزه‌ای حاضر نیست بازنده بودنش را بپذیرد.

برای چنین فردی دستاورد بعد از پیروزی هیچ اهمیتی ندارد. برای او تنها خود شکست موضوع است. چنین فردی ممکن است از شکست خوردن خاطره تلخی داشته باشد یا به دلایل دیگر، حاضر نشود حتی در بازی ساده کلامی یا امتحان بی‌اهمیت در محیط کار، کارش به شکست برسد.

 

چه عواقبی دارد؟

التماس‌کننده به فرد مقابلش این پیغام خطرناک را می‌دهد که «تو مهم‌تر از منی!». چنین پیغامی در هر حالتی که فرستاده شود خطرناک است؛ چه ماجرای جدایی زناشویی در میان باشد و چه رابطه عمیقی مثل رابطه مادر و فرزندی. شکل گرفتن این احساس در فرد «که مهم‌تر است و فرد مقابل را می‌تواند به زانو دربیاورد» دردسرساز است. چنین رفتاری به فرد مقابل اجازه تصمیم‌گیری بی‌قید و شرط می‌دهد و باعث می‌شود ناخودآگاه به منافع خود و امتیازهایی که از دل این فرصت می‌تواند به دست بیاورد، فکر کند.

التماس کردن در اغلب موارد فرد را دچار چیزی می‌کند که در حال فرار از آن است. در چنین شرایطی حتی اگر طلاق اتفاق نیفتد، باز هم او شریک زندگی‌اش را از دست می‌دهد یا باید هزینه‌های بسیاری را بپردازد تا او را برای خود نگه دارد.

 

بی‌خیال می‌شوید؟

هیچ اتفاقی نیفتاده! فقط عصبانی بوده و چیزی گفته! بهتر است زندگی‌ام را مثل قبل ادامه بدهم. چند روز دیگر یادش می‌رود و دوباره همه چیز خوب می‌شود.

 

وقتی بی‌خیال می‌شوید…

برخی افراد میل فرد مقابل به جدایی را انکار می‌کنند و با نشنیده گرفتن خواسته او، زندگی‌شان را به همان شیوه قبلی ادامه می‌دهند. کسی که جمله بالا را می‌گوید برای پاک کردن صورت مسئله، عصبانیت یا دیگر احساسات ناپایداری که ممکن است در طرف مقابلش باشد را به عنوان توجیه خواسته‌اش مطرح می‌کند. چنین فردی در واقع از مکانیسم‌های دفاعی برای مواجه نشدن با ضعف‌های خود استفاده می‌کند. رفتار او چندان به انکار واقعیت شبیه نیست بلکه او اهمیت مسئله را انکار می‌کند. چنین واکنشی نشان‌دهنده درگیری فرد با خودش و با ترس‌های خودش است؛ ترس‌هایی که باعث می‌شود از آنچه در اطرافش در جریان است، فاصله بگیرد.

 

چه عواقبی دارد؟

اضطراب‌های شدید اولین هدیه‌ای است که انکار خواسته‌های همسرش برای او به ارمغان می‌آورد. کسی که چیزی را نادیده می‌گیرد و ادامه می‌دهد در واقع آسیب‌های ناشی از این رابطه بر زندگی‌اش را عمیق‌تر می‌کند. او دقیقا مثل یک التماس کننده به فرد مقابلش آزادی عمل می‌دهد و میدان تصمیم‌گیری برای ادامه زندگی را به او واگذار می‌کند. آدم‌ها باید همیشه احساس کنند که فرد مقابل‌شان اگر مهربانی یا گذشت می‌کند، خودش این رفتار را انتخاب کرده و هر زمان که بخواهد می‌تواند از چنین رفتارهایی صرف‌نظر کند اما اگر این حس به فرد مقابل منتقل نشود و مهربانی یا گذشت به عنوان یک وظیفه تلقی شود، رابطه دو نفر هر روز آزاردهنده‌تر و یک‌سویه‌تر می‌شود.

در خدمتش هستید؟

می‌خواهد از من جدا شود! باید به او ثابت کنم که هیچ‌کس مثل من در خدمتش نیست و برای زندگی‌اش انرژی نمی‌گذارد! پس غذای مورد علاقه‌اش را درست می‌کنم، با لبخند به بدخلقی‌هایش پاسخ می‌دهم و برای بالا رفتن درآمدم تلاش می‌کنم تا در کنارم بماند.

 

وقتی در خدمتش هستید…

انکار، انکار و باز هم انکار! دوباره با فردی روبه‌رو هستیم که می‌خواهد واقعیت را دور بزند و نادیده‌اش بگیرد. این بار فردی که نکات گفته شده را در رفتارش نمایش می‌دهد، در واقع به جای حرف با فعالیت‌هایش مسئله را انکار می‌کند. گذشته از این، او از مکانیسم جبران هم برای حفظ زندگی‌اش کمک می‌گیرد. نباید از یاد ببریم که رابطه یک بده بستان است و در هر رابطه‌ای اصل گرفتن است. همه ما به‌خاطر ارضای یکی از نیازهای‌مان رابطه را آغاز می‌کنیم یا پول می‌خواهیم یا آرامش یا توجه یا … اما در جریان ارتباط برای رفع این نیازها چیزهایی را هم می‌دهیم. در زندگی مشترک هم وضعیت به همین شکل است. ما امتیازهایی را به فرد مقابل‌مان می‌دهیم تا او را نگه داریم اما حتی اگر قبول کنیم که گاهی چاره‌ای جز به دام انداختن دیگران نداریم لااقل باید بپذیریم برای شکار ماهی، همیشه نیازمند یک طعمه خوب هستیم.

 

چه عواقبی دارد؟

گفتیم در جریان زندگی مشترک، امتیازهایی را می‌دهیم تا امتیازهایی را به دست آوریم. اما فردی که برای نگه‌داشتن شریک زندگی‌اش(رسیدن به خواسته خود)، به این شکل تلاش می‌کند و آنچه در ذهنش به عنوان نیاز او تعریف کرده را در اختیارش قرار می‌دهد، ممکن است خیلی زود ناکام شود چراکه در بسیاری موارد، آنچه به فرد مقابل می‌دهد لزوما نیازهای مورد نظر او نیست. ممکن است همسرش از یک ارتباط این چیزها را نخواهد و حتی با وجود تلاش‌های او انگیزه‌ای برای ماندن در رابطه پیدا نکند.

 

پنهان می‌کنید؟

اتفاقی نیفتاده! دلیلی ندارد به این زودی موضوع را با خانواده‌ام و دیگران در میان بگذارم. حوصله قضاوت آدم‌ها را ندارم و دلیلی برای نگران کردن دیگران نمی‌بینم.

 

وقتی پنهان می‌کنید…

کم نیستند افرادی که تا ماه‌ها بعد از طلاق، روی اتفاقی که افتاده سرپوش می‌گذارند و واقعیت را از دیگران پنهان می‌کنند. آنها در واقع نگران واکنش‌های دیگران نیستند، بلکه توانایی مواجهه با موضوع و باور کردنش را ندارند. فردی که چنین واقعیت مهمی را از دیگران پنهان می‌کند، خودش هم واقعیت زندگی‌اش را باور نکرده است. احساس شکست و طرد شدن آنقدر او را اذیت می‌کند که نمی‌خواهد در مورد اتفاقی که افتاده حتی صحبت کند و با آنچه در پیش رو دارد به‌طور کامل مواجه شود. نگفتن به دیگران، نمود بیرونی نه گفتن به خود است و شکل شدید آن این است که به خود بگوید هیچ اتفاقی نیفتاده است.

 

چه عواقبی دارد؟

فردی که این راه را در پیش می‌گیرد، در واقع می‌خواهد امکان بازسازی زندگی سابقش را باز بگذارد و به خیال خود پل‌های پشت سرش را خراب نکند. او الگوی اضطرابی خیلی شدیدی را نمایش می‌دهد و ادامه این حالت می‌تواند بعدها بر جسم و روان او تاثیرات شدیدی بگذارد. درد بدن، به هم ریختن خواب و به هم ریختن محیط کاری از عواقب کوتاه‌مدت این رفتار است اما در بدترین شرایط، فرد تا مدت‌ها هیچ کدام از این نشانه‌ها را بروز نمی‌دهد و ماه‌ها یا سال‌ها بعد با مشکلات جسمانی شدید روبه‌رو می‌شود که احتمال بروز این حالات در خانم‌ها بیشتر است.

 

یک راه بهتر : کمک بگیر!

خواهش می‌کنم به من کمک کنید! من نمی‌توانم در این مورد با او حرف بزنم و اگر شما پا پیش نگذارید زندگی‌ام از دست می‌رود!

 

وقتی کمک می‌گیرید…

کمک گرفتن از دیگران، رفتاری درست است. ما در کنار هم زندگی می‌کنیم چون همه‌مان توان انجام همه کارها را نداریم. فردی که احساس می‌کند توانایی بیان درست خواسته‌اش را ندارد، قطعا باید سراغ کسانی برود که در بیان موضوع و انتخاب بهترین شیوه مذاکره از او توانمند‌تر هستند. به همین دلیل است که آدم‌ها هنگام روبه‌رو شدن با بحران‌های زندگی‌شان سراغ مشاور می‌روند و از کسی که کارش بیان درست مسئله است کمک می‌گیرند. گرچه انتخاب چنین راهی می‌تواند به فرد کمک کند اما همیشه آوردن دیگران به چنین موقعیتی کارساز نیست. اگر فرد از روی ضعف و هیجانات منفی خیلی شدید مثل خشم و ترس از طرد شدن یا خجالت شدید سراغ دیگران برود، احتمال اینکه گزینه‌ای اشتباه را انتخاب کند زیاد است و در این شرایط حتی صحبت‌های شخص سوم هم نمی‌تواند گره‌ای از مشکلش باز کند.

 

چه عواقبی دارد؟

کسی که به ‌خاطر فرار از خود و ضعف‌هایش فردی اشتباه را انتخاب می‌کند در ادامه جریان هم نقشی ندارد. او در واقع به دنبال یک نجات‌دهنده می‌گردد و چون خودش ناتوان و منفعل است و می‌خواهد رابطه را به هر قیمتی حفظ کند به نتیجه مثبتی هم دست پیدا نمی‌کند. اما کسی که بر اساس منطق این راه را انتخاب کرده است، به دنبال حفظ زندگی مشترک در هر شرایطی نیست. او تنها می‌خواهد با کمک دیگران حرف‌هایش را بزند و از آخرین فرصت‌ها برای بررسی موضوع و گرفتن بهترین نتیجه استفاده کند. پیش‌فرض چنین فردی این است که حرف‌هایم را می‌زنم، از دیگران کمک می‌گیرم و اگر ادامه رابطه به صلاح هر دوی ما بود، آن را ادامه می‌دهم.

لجبازی می‌کنید؟

گفتی طلاق! بله! باید هم طلاق بگیریم! نظر من هم همین است! همین فردا می‌رویم دادگاه و کار را تمام می‌کنیم. اصلا من مدت‌هاست به این اتفاق فکر می‌کنم و فقط از سر ترحم بوده که موضوع را با تو در میان نمی‌گذاشتم.

 

وقتی لجبازی می‌کنید…

لجبازی یکی دیگر از واکنش‌های رایج آدم‌هاست. چنین فردی با شنیدن یک کلمه در مورد طلاق، ماجرا را جدی‌تر از او پیگیری می‌کند و بدون آنکه به این موضوع فکر کند و در مورد آینده بعد از طلاق بیندیشید، تنها در عرض چند روز از همسرش جدا می‌شود. لجبازی نوعی واکنش به ترس درونی است. واکنش‌های قبلی که از آنها صحبت کردیم، همه واکنش‌های اضطرابی بودند. آدم‌های اضطرابی در چنین مواردی به فرد مقابل‌شان نزدیک می‌شوند در حالی‌که لجباز‌ها آدم‌های اجتنابی هستند که برای رسیدن به آرامش دور شدن را انتخاب می‌کنند. آنها اعتماد به نفس پایینی دارند و نمی‌توانند با موضوعات مهم زندگی‌شان واقع‌گرایانه روبه‌رو شوند.

 

چه عواقبی دارد؟

همه این مشکلات از اضطراب درونی ریشــه می‌گیرد. وقتی اضطراب فرد شدید است، نمی‌تواند براساس موقعیت تصمیم بگیرد و به روش‌های حل مسئله خودش که متناسب با موقعیت نیست بازمی‌گردد. آرامشی که از چنین تصمیمی حاصل می‌شود، آرامشی مقطعی است که اثری از حل مسئله در آن دیده نمی‌شود اما اضطراب فرد را به شکل موقتی کاهش می‌دهد. پشیمانی جزئی حتمی از فرآیند روانی است که لجبازها تجربه می‌کنند. چنین فردی یا پشیمانی را در خودآگاهش مشاهده می‌کند یا اینکه تا آخر عمر اثری از پشیمانی در خودآگاهش نمی‌بیند و فکر می‌کند زندگی راحت‌تری دارد اما حتی در این شرایط هم احساس آزاردهنده پشیمانی در ناخودآگاه او درجریان است و تنها خود اوست که از آن بی‌خبر است. فردی که از تصمیمش پشیمان نمی‌شود، هم مهربانی را بروز می‌دهد و هم خشم را. در چنین شخصی هیچ کدام از این دو حس مخفی نمی‌شوند اما آدم‌های پشیمانی که اجتناب شدید را برای حل مسئله در پیش گرفته‌اند، تنها احساسات منفی خود را به نمایش می‌گذارند و درکی واقع‌گرایانه از آنچه در درون‌شان می‌گذرد، ندارند.

 

صورت مسئله را پاک می‌کنید؟

فدای سرم! هیچ اتفاقی نیفتاده! هیچ چیز با ارزشی را از دست نداده‌ام. زندگی من حتی بهتر از قبل پیش می‌رود و به او برای داشتن زندگی بهتر هیچ احتیاجی ندارم!

وقتی مسئله را پاک می‌کنید…

جملات بالا از کسی سر می‌زند که واکنش منفعلانه به موضوع از خود نشان می‌دهد. او برای اینکه درد کمتری بکشد، سعی می‌کند صورت مسئله را پاک کند و از مواجهه با موضوع جلوگیری کند. چنین فردی برای فرار از واقعیت و احساس نکردن لطمه‌ای که واقعا به او وارد شده، ارزش موقعیت را پایین می‌آورد و از این راه می‌خواهد حسش را ضعیف‌تر کند. مکانیسم عقلی‌سازی چیزی است که این افراد سراغش می‌روند. آنها سعی می‌کنند احساس را از واقعه جدا کنند تا حال بهتری داشته باشند و درد کمتری بکشند.
فرار از واقعیت از نظر آنها عملی‌ترین راهکار ممکن برای جلوگیری از اضطراب و فرار از ترس است.

 

چه عواقبی دارد؟

حتی با وجود شنیدن جملات دیگر از زبان او، واقعیت این است که این فرد زندگی خوبی ندارد. او با واقعیت زندگی نمی‌کند و شبیه آدمی است که برای تحمل نکردن درد شدید تزریق پنیسیلین، مدام قرص می‌خورد و درد می‌کشد. گرچه واکنش این افراد انتخابی نیست و ریشه در گره‌های روانی‌شان دارد اما آنها ترجیح می‌دهند به جای تحمل یک درد شدید یکباره، مدام اما آرام‌آرام درد بکشند و در نتیجه هرگز به آرامش نمی‌رسند.

یادآوری!

انتخاب اغلب راه‌های گفته شده، ناخودآگاه صورت می‌گیرد. اغلب کسانی که سراغ این ابزار‌ها می‌روند، توان برداشتن قدم جایگزینی ندارند. اگر شما هم برای حفظ ارتباط‌تان از این ابزارها استفاده می‌کنید، بهتر است با یک مشاور صحبت کنید و ترس‌ها و اضطراب‌های‌تان را ریشه‌یابی کنید. انگار خشت اول در روان شما کج گذاشته شده است.

همه ما در عمرمان بسیاری از چیزهای خوب را از دست می‌دهیم اما اگر زندگی را به صورت یک فرآیند نگاه کنیم و بپذیریم که تصمیم امروزمان در تصمیم‌های بعدی‌مان تاثیرگذار است، سراغ چنین راه‌هایی نمی‌رویم. شاید ساختن بهشت برای شریک زندگی او را مدتی بیشتر در کنار شما نگه دارد اما واقعیت این است که ایجاد چنین انتظاری در او زندگی را برای شما هر روز سخت‌تر خواهد کرد.

تنها در شرایطی که با فرد بسیار رشد یافته‌ای روبه‌رو باشیم، التماس یا باج دادن می‌تواند آسیب اندکی به زندگی‌‌مان بزند اما واقعیت این است که چنین آدم‌هایی بیش از اندازه کمیاب هستند، پس اگر شریک زندگی‌تان به شما پیشنهاد جدا شدن داده تا می‌توانید سراغ این راه‌ها نروید.

کمی صبر کنید! اولین جرقه ذهن شما لزوما بهترین راهی نیست که می‌توانید سراغش بروید. به خودتان برای بررسی موضوع فرصت دهید و در آرام‌ترین شرایط با شریک زندگی‌تان صحبت کنید. برای گرفتن نتیجه درست باید کمی از مدار هیجانات خارج شوید و واقعیت زندگی‌تان را همان‌طور که هست زیر ذره‌بین بگذارید.

 

مجله سیب سبز

این مطلب مفید بود ؟
بدمتوسطخوبخیلی خوبعالی
( تعداد رای دهنده 1, میانگین امتیاز: 4,00 از 5)
Loading...