پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳
×

شعر عاشقانه از حضرت مولانا «گر نهی لب بر لب من مست شوی»

به بهانه بزرگداشت روز مولوی و شمس تبریزی شعری عاشقانه از حضرت مولانا با عنوان گر نهی لب بر لب من مست شوی را در ادامه خواهید خواند

94581_133

 

دل چه خورده‌ست عجب دوش که من مخمورم
یا نمکدان کی دیده‌ ست که من در شورم

***************

هر چه امروز بریزم شکنم تاوان نیست
هر چه امروز بگویم بکنم معذورم

***************

بوی جان هر نفسی از لب من می آید
تا شکایت نکند جان که ز جانان دورم

***************

گر نهی  لب  بر لب من مست شوی
آزمون کن که نه کمتر ز می انگورم

***************

ساقیا آب درانداز مرا تا گردن
زانک اندیشه چو زنبور بود من عورم

***************

شب گه خواب از این خرقه برون می آیم
صبح بیدار شوم باز در او محشورم

***************

هین که دجال بیامد بگشا راه مسیح
هین که شد روز قیامت بزن آن ناقورم

***************

گر به هوش است خرد رو جگرش را خون کن
ور نه پاره‌ست دلم پاره کن از ساطورم

***************

باده آمد که مرا بیهده بر باد دهد
ساقی آمد به خرابی تن معمورم

***************

روز و شب حامل می گشته که گویی قدحم
بی‌کمر چست میان بسته که گویی مورم

***************

سوی خم آمده ساغر که بکن تیمارم
خم سر خویش گرفته‌ست که من رنجورم

ما همه پرده دریده طلب می رفته
می نشسته به بن خم که چه من مستورم

***************

تو که مست عنبی دور شو از مجلس ما
که دلت را ز جهان سرد کند کافورم

***************

چون تنم را بخورد خاک لحد چون جرعه
بر سر چرخ جهد جان که نه جسمم نورم

***************

نیم آن شاه که از تخت به تابوت روم
خالدین ابدا شد رقم منشورم

***************

اگر آمیخته‌ام هم ز فرح ممزوجم
وگر آویخته‌ام هم رسن منصورم

***************

جام فرعون نگیرم که دهان گنده کند
جان موسی است روان در تن همچون طورم

هله خاموش که سرمست خموش اولیتر
من فغان را چه کنم نی ز لبش مهجورم

***************

شمس تبریز که مشهورتر از خورشید است
من که همسایه شمسم چو قمر مشهورم

 

مولانا

این مطلب مفید بود ؟
بدمتوسطخوبخیلی خوبعالی
( تعداد رای دهنده 3, میانگین امتیاز: 5,00 از 5)
Loading...